گـاه
دروغ های
شیرین
چه دلچسبند!
اما
...
اما
فردا
در راه است.
دروغ های
شیرین
چه دلچسبند!
اما
...
اما
فردا
در راه است.
دلــــم عـجـیـب بچگی می خواهد...
/خسته ام/
فقط یک قلم لطفا...
می خواهم خودم را خط خطی کنم!
فقط و فقط...
اگر می فهمیدی....
حــرفــهایم به همین راحتی که می خوانی
نوشته نشده اند!!
از تو نوشتن!...
کمی از خود می نویسم
این منم "که"،
دوستت دارم!...
برای رفتنت گریه کردم
گفتی تمامش کن...
از آن روز
به احترامت
چنان از ته دل می خندم
که گاهی فراموشم می شود
رفــتــه ای...
"او رفـــت "
و این خود
شعــر بلندی است...
سکـــــــوت...
حرف قشنگی نبود
نمی دانم چرا حرفهایم،
به جـــای گلو
از چشمهایم بیرون می آیند...
مرا
"برداشت"
کجا می برد نمی دانم!
داشتن تـو!...
بودن من؛
ماندن ما!...
رفتن تـو...
این همه آه...
گاهی از این همه خنده گریه ام می گیرد...
چقدر دلم کسی را نمی خواهد امشب...
خدا بیاد پایین
اشکامو پاک کنه!
دستمو بگیره بگه:
آدما اذیتت می کنن؟!
بیا بریم پیش خودم..
من درد می کشم؛
تو اما...
چشم هایت را ببند!
سخت است بدانم می بینی، و بی خیالی!...
اما می شود کمی کمکم کنید!
آی جماعت...
شما ها دقیقا چه رنگی هستید؟
یا به تو می اندیشم،
یا به این می اندیشم، که چرا!؟
به تو می اندیشم...!!
قصه ی من به سر رسید...
سوار شو...
تو را هم تا خانه ات می رسانم!
به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعفا دهم؟!
کم آورده ام...!
صبح هم ماجرای ساده ایست
گنجشکها بیخودی شلوغش می کنند!
واسه دلخوشیم...!!
""تـــو""
دو کیلومتر...!
مرا ببخش
به خاطر تمام درهایی که کوبیدم
و
در خانه ی تو نبود...
وقتی دیدم
دست به سینه ایستادی...!
تمام راه را
برای
اغــــوشت
دویده بودم...
با انار و آینه در دست هایت...!!
.
.
.
به قول فروغ:
"من خواب دیده ام..."
آفرین...
چه با اراده...
لعنت به دبستانی که از درسهایش فقط تصمیم گیری را آموختی...
و من چه عاشــقانه کاسه ی آب پشت سرش خالی می کردم...
انگار خام بودند
خیال هایی که به خوردم داده بودی...
نترس...
تنهاییم واگیر ندارد!
یادت باشد
روزهای گرمت به سردی گذشت!...
دلم هوای دیروز را کرده،
هوای روزهای کودکـــی را...
دلم می خواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تــو بیاورد
و
شجاعت خود را
زیر سوال...
دوام میاورم تا فردا؟؟؟
قصه ی من
اینجا
تمام شد...
یکی...
بود و نبود مرا با خود برد...!