!رفته ام
چقدر بگویم؟
من دیگر نیستم
با تو...
رفته ام!
چقدر بگویم؟
من دیگر نیستم
با تو...
رفته ام!
مرد سیگار فروش سر بازارچه است!
این سه نقطه ها "..."
دستــــان تــــو
که می پیچــد
میـــان موهــای مـــن
دوست داشتن کسی که
هیچوقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد!
من را به من نبودن محکوم نکن!
من همانم که درگیر عشقش بودی!
یادت نمی آید؟!
من همانم!
حتی اگر این روزها هردویمان بوی بی تفاوتی بدهیم!
دستهایم
وقتی
لمس آغوشت را
هر شب فقط
خواب می بینند...
سر به سرم می گذارد؛
ادامه اش بدهی عاشق تر می شوم...!
دوست داشتن تـــــــــــــــــو ...
اینکه بدانی
پشت هر "دوستت دارم"
چـقـدر دوستت دارم...!
آنقدر...
که نمی توان...
تمام تــــو را خیـــال کرد!
من فقط یـک جــــور خــــاص
که دیگران نمی توانند
تـــو را دوســـت دارم.....
تمام احساس پاکت را
و هنوز نفهمیده باشی
اصلا دوستت داشت؟؟؟!!!
خیلــــی بی خیال!!!
همان کسی که تمام خیـــال من است...
تا من در مرور خاطراتم وقتی از کنار تو رد می شوم
تنم نلرزد،
بغضم نگیرد...
به یک "هستـــم"
به یک "نـــترس"
به یک "نـــوازش!"
به یک "آغـــوش..."
یکی بود، یکی ...
بی خیال ...
خلاصه اش می شود:
دوسـتـتـــ دارم
که خواب را
کابوس را
حتی مرگ را، پس بزنی؟
جهان جوابم کرده است...
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به این که دیگر هیچ چیز مـهـم نیست...
یک "کجــایــی" پنهان است
یک "کــاش می بودی"
یک "کــاش باشــی!"
از یک روز
از یک جا
از یـک نـفـر
به بعد
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست
نه روز ها
نه رنگ ها
نه خیابان ها
همه چیز می شود
دلـتـنـگـی
یک زمستان
آدم را گرم نگه می دارد ...
و بعضی اوقات هم
یک حرف
یک عمر
آدم را سرد می کند!
حرف ها چه کارها که نمی کنند!!!
نمی دانم چطور می گذرد ...
اما برای من ...
انگار ...
خنجر بر گلویم گذاشته اند ...
اما نمی برند ...
این روزها...
قندهایت را
در دل چـه کسی آب می کنی؟!
که بیایی...
مرا در آغوش بگیری...
بخواهم گله کنم...
بگویی هـیـس!
همه کابوس ها تـمـام شـد!...
حکمت است...!
خدایا!
من معنی قسمت و حکمت را نمی دانم
اما تو معنی طاقت را می دانی.مگر نه!!!
پنج سیگار..
تا خانه ی او راه بود..
حالا دیگر،
کوچه ب کوچه..
سیگار پشت سیگار..
میگردم و نمیرسم...